معیدمعید، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

معیدومحمدمعین

شعر هایی کودکانه

1391/12/1 18:44
نویسنده : مامانی
287 بازدید
اشتراک گذاری

کی بودکی بود

یه صابون کوچیک موچیک

گریه میکرد جیلینگ جیلینگ

 

غصه میخورد همیشه

میگفت چرا صابون بزرگ نمیشه

هر روز دارم آب میخورم تر میشم

ولی کوچیک تر میشم

رفتم پیشش نشستم

براش یه خالی بستم

گفتم منم اون قدیماغول بودمشیطان

مثل تو خنگول بودم

کوچیک شدم که با توبازی کنم

سرت بدم سر سره بازی کنم

 

سیب را ماند توپ

پرت کردم در هوا

سیب رفت رفت رفت

تا کنار ابرها...نیشخند


خوب شد فوری زمین

جیغ سیبم را شنید

تا نخ نامرئی اش

سیب را پایین کشیدنیشخند

 

 

تازه من فهمیدم اسم آن نخ جاذبه است

حیف!با این جاذبه کله ی سیبم شکستناراحت

سیباهای سیزده تون بدردشمناتون در بدردوستاتون گل به سرخوشیاتون هزار برابر ماسیزده 1391 رفتم چشمه خیلی بازی کردیم شیطونی کرذیم یه عکس یادگاری از اون موقع

 

سیزده بدرخیال باطلای کاش نقاش بود همه جا رو رنگ امیزی میکردخیال باطل

خونه جنگلی

 

 خروس میگه قو قولی قوقو

محمد معین شعر اقا خروسرو خیلی دوست داره منم هر روز واسش میخونم

خروسه

خورشید خانم که خسته بود

رفت پیش آن کوه کبود

 

هلال ماه رنگین کمان

نشست کنار آسمان

 

ستاره ها دور برش

الماس میریختن به سرش

 

وقتی که شب سحر شد

خروس ازآن خبر شد

 

قوقولی قوقو رو سر داد

به بچه ها خبر داد

 

کی خوابه کی بیداره

صبح شده وقته کاره

اهای محمد کوچولو بیدار شوخمیازه

 

منو داداشی

 

داداش معید بذار یکم بخوابم اخه خوابم میادخمیازه




 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)